تورك هاي شمال خراسان و تفاوتهاي فرهنگي آنها با كردها و فارسها
تورك هاي شمال خراسان و تفاوتهاي فرهنگي آنها با كردها و فارسها
در روستاهايي كه در شمال خراسان قرار دارند، به استثناي روستاهاي تركمن نشين و بلوچ نشين، به سه اجتماع مختلف برميخوريم. تركها، كردها و فارسها كه داراي تاريخ و روحيه و اخلاق جداگانهاي هستند. منتها هر سه گروه در مقابل يك مساله مشترك قرار گرفتهاند و آن افزايش سريع جمعيت آنهاست. اين سه جامعه با يك روش مشابه در مقابل اين مسئله عكس العمل نشان ندادهاند. ملاحظه ميشود كه روستاهايي كه ساكنان آن فارس هستند افزايش جمعيت خودشان را بهتر از روستاهاي كرد تحمل كردهاند و كردها بازهم بهتر از تركها متحمل آن شدهاند.
از سال 1342، روستاييان ترك بيشتر از روستاييان كرد و فارس به طرف شهرها مهاجرت كردهاند كه البته اين نسبت بيشتر در رابطه با تعداد جمعيت آنهاست. حتي در روستاهاي مختلط كه جمعيت آن تركيبي از ترك و كرد است، عكس العمل تركها در اين مساله مشابه كردها نبوده است. بعنوان مثال در روستاي قلعه نو تركها ترجيح دادهاند كه مجتمع مسكوني روستايي را رها كرده و در شهرها مستقر شوند، در حالي كه كردها، حتي اگر از سالها يكجا نشين بودهاند، به يك زندگي شباني مهمتر از قبل برگشتهاند. وضعيت عمومي تمام روستاهايي كه در جدول آورده شده است، به استثناي روستاهاي گرو و خشت، از طريق موقعيت جغرافيايي مشترك آنها در علياي يك دره و استفاده كردن از آب رودخانه كوچك و از طريق تملك مراتع تابستاني واقع در بالاي روستا مشخص ميشود.
ملاحظه ميشود كه از 1542 خانوار ترك تعداد 476 خانوار آن يعني 8/30 درصد بين سالهاي 1355-1345 براي هميشه به سوي شهرها مهاجرت كردهاند در حالي كه در همان دوره از 2015 خانوار فارس فقط 238 خانوار يعني 8/11 درصد روستاهاي خود را ترك كردهاند.
در بين كردها ملاحظه ميشود كه جاي ساكناني كه روستاهاي خود را ترك ميكنند، كردهاي كوچ نشين يا نيمه كوچ نشين ميگيرند كه مايلند در همين روستا خود را يكجا نشين كنند. در مورد پديده مهاجرت، متذكر ميشويم كه از 1057 خانوار كرد كه در چهار روستا پراكندهاند، تعداد 172 خانوار يعني 2/16 درصد به شهرها مهاجرت كردهاند، كه اين نسبت به مهاجرت روستاهاي فارس (8/11 درصد) نزديك است. از 300خانوار ساكن در روستا 210 خانوار كرد هستند.
ويژگيهاي زندگي هركدام از اين سه اجتماع موجب عكسالعملهاي خاص در مقابل مسالهاي شده كه از طريق افزايش جمعيت آنها مطرح گرديده است.
تقريبا تمام روستاهاي فارس نشين، قبل از اصلاحات ارضي، كشاورز بودهاند و دامهاي آنها كم بوده وچند راس دام هر خانوار در يك گله كوچك مشترك جمع ميشدند و در زمستان دامها در آغل نگهداري ميشدند.
بخش دامداري در اين روستا توانسته است قسمت مهمي از رشد جمعيت را جذب خود كند.
در روستاهاي ترك نشين، برعكس، بخش دامداري عموما به اعلا درجه رشد خود رسيده بود. همه آنچه كه يك نيمه كوچ نشين ترك خراسان شمالي در بخش دامداري سنتي ميتوانست انجام دهد عبارت بود از تغيير چند عنصر مثل مزد چوپان، يا افزايش غذاهاي مكمل. در واقع دامداري ديگر نميتوانست راه خروج از تنگناهاي اضافه قابل ذكرتري را پيش رو بگذارد.
|
ترك |
|
فارس | |||||||||
شماره |
نام روستا |
تعداد خانوار در سال 1358 |
خانوارهاي معاجرت كرده از 1345 تا 1358 |
|
شماره |
نام روستا |
تعداد خانوار در سال 1358 |
خانوارهاي معاجرت كرده از 1345 تا 1358 |
| |||
1 2 3 4 5 6 7 |
ژرف بلغور عمارت جونك مارشك گرو خشت |
180 282 210 190 330 250 100 |
84 79 45 45 105 67 51 |
|
1 2 3 4
|
بقمج اخلمد انتي شش سوهان
|
1160 460 270 125
|
124 64 29 21 |
| |||
جمع |
|
1542 |
476 |
|
|
|
2015 |
238 |
| |||
ضمنا در بين تركها و فارسها، كشاورزي با حداكثر امكانات و تقريبا به طور مشابهي رشد كرد، منتها تركها بيشتر توتون ميكاشتند و كمتر علوفه، در حالي كه فارسها برعكس اين عمل ميكردند.
اما عنصر جديد و بسيار مهمي در اكثر روستاهاي فارس نشين توسعه پيدا كرد و آن بافتن قالي بود. در حالي كه كارگاههاي قالي در روستاهاي ترك نشين و كرد نشين خراسان بسيار محدود بودند.
بايد تاكيد نمود كه بافتن قالي در بين اكثر تركها و كردها هنوز هم يك كار خانوادگي هنري و بنابر موقعيت و كاملا زنانه است. كاري است كه بطور سنتي براي مردها و پسرها ممنوع است، هرچند كه در بعضي از روستاهاي ترك نشين مثل عمارت با وجود همه اينها، از چند سال پيش به بعضي از پسرها نيز برميخوريم كه به كار قالي بافي اشتغال دارند. در شمال خراسان زنهاي ترك قالي بافي ميكنند، منتها سنت مانع آن است كه بعنوان يك كار مزدوري به آن بپردازند، چنين شرايطي بافتن قالي همياري چندين نفر زن را ايجاب ميكند كه هر كدام چند روزي را در اين كار شركت ميكنند. در موقعيتهايي كه پيش ميآيد ديگران هم به كمك آنها ميآيند و بندرت پولي بين آنها رد و بدل ميشود. هر خانواده حداكثر يك قالي در سال ميبافد و اين ميانگين بافت قالي در روستاهاي ژرف، بلغور، چونگ، آل و مارشك است و در اكثر موارد قالي براي خود خانواده نگهداشته ميشود، منتها در زمان مقتضي ميتوانند آن را بفروشند.
زنهاي كرد، ترك، تركمن و بلوچ معمولا قاليهاي كوچك و يا قاليچه را به كمك دستگاههاي افقي ميبافند.
برعكس، روستاييان فارس شمال خراسان مبادرت به بافت قالي نميكردند.، منتها از سال 1339، اين كار بين زن و مرد، در چهارچوب مناسبات اقتصادي و تجاري جديد، رواج پيدا كرده است. تجار و فرشندگان قالي، يا واسطههاي آنها در سالهاي 1339 با دادن اعتباراتي براي توليد فرش به آنها، اين فن را در روستاهاي فارس نشين وارد كردند.
بدين ترتيب، درصد بالايي از مردها و زنهاي فارس در تمام سنها، در داخل روستا كاري را كه در ارتباط با قالي است پيدا ميكنند، در حالي كه روستانشينان ترك و كرد ترجيح ميدهند كه بجاي كاركردن در كارگاههايي كه براي سلامتي مضرند، به شهرها مهاجرت كنند. تركها و به خصوص كردها ميگويند كه آنها نميتوانند در آغلهاي قديمي كار كنند. در عمل، اكثريت كارگاههاي مستقر در روستاها در آغلهاي قديمي بود و در انتي شيش از 169 كارگاه 132 آن چنين بود و حتي در روستاهاي جاغرق و در دهها روستاي ديگر ديديم كه آغلها را با شاخ و برگ درختان دو قسمت كردهاند و از يك قسمت بعنوان كارگاه قالي بافي و از قسمت ديگر بعنوان آغل استفاده مينمود.
اگر قبل از افزايش اخير جمعيت، توازن و تعادلي بين كشاورزي و دامداري در روستاهاي ترك نشين وجود داشته است، و اگر در روستاهاي فارس نشين اهميت دامداري كمتر از كشاورزي بوده برعكس در روستاهاي كرد نشين، اهميت بخش كشاورزي كمتر از دامداري بوده است. كردها در مقابل فشار جمعيتي، قابليت كشاورزي خود را كشف كردند و با همه بازدهي ضعيفي كه كشاورزي در سالهاي 1354 در ايران داشت، به توسعه اين بخش پرداختند. از سال 1339 بيشتر كردها، در عين حال كه دامداري خود را توسعه ميدادند، كشاورزي و درختكاري را نيز فرا گرفتند.
مثلا در روستاي دوين به 23 خانوار برخورديم كه تا قبل از سال 1349 فقط با كشت غلات آشنا بودهاند و آنرا با روشي كاملا قديمي و كهن انجام ميدادهاند ولي از اين تاريخ به بعد كشت چغندرقند، سيبزميني و درختكاري را فرا گرفتهاند.
بطور خلاصه، روستاهاي فارس نشين با قابليتهايي كه براي دامداري و همچنين تغيير فرهنگهاي خود بخصوص در زمينه توليد قالي دارند، و روستاهاي كردنشين با قابليتهاي كشاورزي و افزايش گلههايشان توانستهاند افزايش جمعيت خود را تحمل نمايند. روستاييان ترك زبان كه قبلا هم در روستاهاي پرجمعيت ساكن و به توسعه اشباع شده كشاورزي و دامداري شان مبتلا شده و از قبول صنعت دستي قالي بافي سرباز زده بودند، نتوانستند مشكل افزايش جمعيت را حل كنند مگر با روانه شدن به طرف شهرها.
با مقايسه نمودارهاي مهاجرت نيمه كوچ نشينان به شمال خراسان مشاهده ميشود كه تحول نيمه كوچنشيني كرد به سوي يكجا نشيني و يا حداقل به سوي يك نوع نيمه كوچ نشيني با دو محل استقرار كشانده ميشود كه از مسير كوتاهتري نسبت به قبل استفاده ميشود.
برعكس، روستاييان فارس زبان كه از مدتها پيش يكجا نشين بودند، از اين پس به سوي نيمه كوچ نشيني جهت پيدا ميكنند، حتي اگر محله زمستاني بسيار دور از روستا باشد مثل پساكوه كه در فاصله بيش از 120 كيلومتري بقمج و انتي شيش و در بيش از 150 كيلومتري اخلمد قرار گرفته است. بنابراين، با وجود سياست حكومت ايران در جهت يكجا نشين كردن كوچ نشينان، مشاهده ميشود كه نوع زندگي كوچ نشيني حتي در بين يكجا نشينان روبه گسترش است.
برعكس، در بين تركهايي كه از سه قرن پيش به نيمه كوچنشيني اشتغال دارند تغييرات كمتري ديده ميشود. اما بعضي از روستاهاي ترك نشين، كه از مدتها پيش كاملا يكجا نشين بودهاند، مثل عمارت، از سال 1344 آنها نيز به نيمه كوچ نشيني روي آوردهاند. در اين جا اين سوال مطرح است كه آيا نيمهكوچنشنان كرد و نيمه كوچ نشينان فارس، روزي مثل تركها دامداران و كشاورزان خوبي خواهند شد.
منبع: پاپلي يزدي، دكتر محمد حسين: كوچ نشيني در شمال خراسان، ترجمه اصغر كريمي، انتشارات آستان قدس رضوي ، 1371
بؤلوم : خوراسان توركلري
یازار : بيرتورك